یه هفته نامه

اگه فکر میکنین مرکوری عروس شده و سرگرم ماه عسل و عشق و حال و این حرفاست، باید بگم سخت در اشتباهین. ما برای بار دوم وقت محضر گرفتیم و باز عقب انداختیم! البته این دفعه هنوز کسی نمرده و اینطور که از شواهد و قرائن برمیاد کسی قصد مردن هم نداره خدا رو شکر. 

مشکل من و ویرگو بودیم این دفعه! جریان از یه شب عاشقانه بهاری شروع شد که نم نم بارونی هم میبارید و ویرگو زل زد تو چشمام و بهم گفت که من مجبورش کردم که ازدواج کنه و شرایط رو جوری پیش آوردم که نتونسته درست فکر کنه! محض اطلاع دوستان بگم تو اون لحظه فقط داشتم به مامانم فکر میکردم که چطوری با ذوق و شوق داره برای زندگیه من آت و آشغال جم میکنه و به تنها کسی که فکر نمیکردم خودم بودم و فقط فکر میکردم چرا اینقدر دیر دارم این چیزا رو میشنوم. دلم می خواست اینقدر قدرت داشتم که همونجا ویرگو رو از ماشین پیاده کنم و پشت بندش تمام خاطرات و از ذهنم شوت کنم بیرون و دیگه اسمی از ویرگو و خانوادش نیارم. صحبتهای ما از اون شب به فرداش کشیده شد و تا ظهر فردا ادامه داشت. البته صحبتی نبود، بیشتر درگیریه ذهنی ویرگو بود با خودش. چیزی که من الان هم که دارم فکر میکنم میبینم اگه جای من هر آدم دیگه ایی هم بود باز اون با خودش این مشکل رو می داشت ولی متاسفانه ویرگو بدترین شرایط رو انتخاب کرده بود واسه خالی کردن ذهنش و تمام انرژی که من این مدت علیرغم مشکلات و بداخلاقیهای خودش تونسته بودم جمع کنم رو دود کرد فرستاد هوا. در نهایت اون روز قرار شد طبق وقت قبلی پیش بریم و چیزی رو عقب نندازیم. ولی ایکاش حال منو میفهمید هنوزم که هنوزه با گذشت یه هفته از این جریانات سرم منگه و فکر میکنم ویرگو بالاخره فهمید چه بلایی سر من آورده یا نه؟ 

از فردای اون روز من افتادم گوشه خونه و نتونستم از جام بلند شم.این وسطا مشکلات دیگه هم پیش اومد از جمله اینکه مادر ویرگو در آخرین لحظات گفت ما حتما باید عروسی بگیریم و بدون مهمونی نمی تونیم بریم سر خونه و زندگیمون. این در حالیه که تا سال بابای ویرگو هنوز شش ماه دیگه مونده و من باید این مدت رو عقد کرده می موندم خونه خودمون! ویرگو می دونست که من چه آلرژی عجیبی به این جریان دارم ولی ساکت نشست و نه تنها از برنامه هایی که ما با هم داشتیم و راجع بهش به توافق رسیده بودیم حرفی نزد بلکه گفت با حرفای مامانش موافقه و منم بهتره زر زر بیخود نکنم. این تیکه رو خودم گفتم ولی معلوم بود تو دلش همچین طور چیزی میگذره! تمام اون شب رو من داشتم فکر میکردم چطور یه پسر به این سن و سال میتونه اینقدر به ساز بقیه برقصه و نتونه برای خودش تصمیم بگیره. هنوزم نمی دونم چطور همچین چیزی ممکنه که من یه الف بچه بتونم حرف خودمو بزنم و روش وایسم ولی مامان ویرگو که یه زن شصت سالست بابت کاری که ما می خواهیم بکنیم قراره تو معذوریت اخلاقی قرار بگیره و باید جوابگوی حرف مردم باشه! در صورتیکه مادر ویرگو اصولا آدمی نیست که تو حرف از کسی کم بیاره! 

این شد که فرداش زنگ زدم به ویرگو و گفتم قرار و عقب بندازیم و آنچنان آرامشی بعدش اومد سراغم که برای هیچ کس باور کردنی نیست! یعنی شما فکر کنید من اینهمه منتظر همچین روزایی بودم ولی اینقدر ویرگو و خانوادش برام این روزا رو سخت کردن که بدون ذره ایی ناراحتی یا پشیمونی تصمیم به اینکار گرفتم. نمی دونم چرا آدما فکر میکنن وقتی کسی دوسشون داره مجازن هر رفتاری داشته باشن و اون طرف هم حق نداره دلخور بشه. نمی دونم این چه مریضیه که تا وقتی هستی و آروم داری زندگیتو میکنی دیده نمیشی ولی به محض اینکه تصمیم به رفتن میگیری تازه عزیز میشی. ویرگو جدیدا شخصیت مضطرب و بلاتکلیفی پیدا کرده، هم نگرانشم هم ازش ناراحت میشم. قرار بریم پیش مشاور و من امیدوارم واقعا کمکی بهش بشه. ویرگو بعد از مرگ پدرش روزای سختی رو گذروند خیلی سعی کردم درکش کنم و کنارش باشم تو گذر از اون روزها ولی متاسفانه اثراتش هنوز باقیه و من که از همه بی تقصیرتر هستم بیشتر مورد اصابت ترکشهاش قرار میگیرم! 

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:25 ب.ظ

با توجه به تطابق زندگینامه مهندس میر حسین موسوی با مطالب این وبلاگ احتمالا متعلق به دختر آقای موسوی است http://loggia.blogsky.com/

مجموعه آثار استاد سیاوش قمیشی سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:30 ب.ظ

با سلام.
ما مجموعه ای کامل از آثار استاد سیاوش قمیشی تهیه کردیم. این مجموعه شامل بخش هایی با عنوان های:

1- آلبوم ها
2- مصاحبه ها
3- کنسرت ها
4- زندگی نامه
5- متن ترانه ها
6- موزیک ویدئو ها
7- آثار کمیاب
8- پوستر ها
9- جلد آلبوم ها
10- عکس ها

بر هر طرفدار سیاوش قمیشی واجب است که این آرشیو کامل را داشته باشد تا ثابت کند طرفدار واقعی سیاوش قمیشی است.
دوست عزیز ما این مجموعه را نصف قیمت دیگر سایت ها و بدون هزینه پست برای فروش قرار دادیم.
برای دیدن اطلاعات بیشتر و خرید مجموعه به آدرس زیر مراجعه کنید:
http://www.chaloosct.com/post/242
(برای کسانی که توان خرید مجموعه را ندارند و مبلغ اعلام شده برایشان زیاد است، برنامه ای خاص در نظر گرفتیم که به زودی اعلام می کنیم)

با تشکر از شما

یارا سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:55 ب.ظ http://yara86.blogfa.com

چه قدر خوب که حداقل همچین حرفی رو قبل از عقد بهت زد نه شب عروسی مثلا!!! این آقایون واقعا تاخیر فاز دارن!!
به هرحال امیدوارم هرچی که در آینده پیش میاد براتون بهتر از الان باشه و کاری زورکی پیش نره!

نیک سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.hopeful.blogsky.com

وای مری
چقدر اعصاب خورد کنه این چیزا که میگی . فکرشو که میکنم و خودم رو می ذارم جای تو میبینم تحملش چقدر سخته!
یعنی وبرگو از اول اینطوری نبود و حالا اینطوری شده؟ شایدهم هنوز به خاطر شوک مرگ پدرشه.
به هرحال اون دیالوگی که گفته تو این موقعیت نامناسبه صد در صد!
نمی دونم به هرحال امیدوارم خوشبخت بشی دختر و این بدشانسی های لعنتی دست از سرت برداره.

دروازه دات کام سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ

سلام دوست گرامی
سایت دروازه آماده تبادل لینک با شما است . و مبلغ 15000 تومان برای دوستانیکه اقدام به تبادل لینک میکنند به عنوان هدیه در نظر گرفته است .
برای بهره برداری از این امکان پس از ثبت نام در سایت ، و قرار دادن لینک سایت دروازه ، طی ایمیلی به admin@darvazeh.com مشخصات خود و آدرس سایت یا بلاگتان را ارسال کنید .
موفقیت شما اعتبار ماست .

آلما چهارشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:20 ق.ظ http://almakhanoom.blogfa.com

ببین عزیزم
اکثر آقایون درست روز قبل از عقدشون کم میارن... برای یکی از دوستای من پیش اومد... روزی که قرار بود برن آزمایش و ۳ روز دیگه قرار عقد داشتند آقا میره دنبال عروس و خانم و میرن صبحانه نوش جان می کنند و برمی گردند خونه عروس خانم... به همین شیکی... بعد داماد میگه ببخشید من از نظر روحی آمادگی عقد رو ندارم... تازه فکر کن این ازدواج این طوری بوده که ۲ طرف رو به هم معرفی کردن و آمدند خواستگاری و عروس و داماد ۳ ماده با هم معاشرت کردند بعد نامزدی گرفتند بعد از ۶ ماه می خواستند عقد کنند...
بعد از ۲ ماه خود داماد اومد گفت لطفا عقد کنیم...
اصلا نگران و ناراحت نباش درست میشه

دوست سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:52 ق.ظ

سلام [گل]
دست مریزاد و خداقوت...
ما در http://7khatha.com هستیم. حتما سر بزنین. امکانات جالبی داره. چت روم صوتی تصویری قوی و انجمن هم داره . هر یوزر میتونه صفحه شخصی (شبیه به 360 ) داشته باشه و کلی امکانات دیگه که ارزش امتحان کردن رو داره دوست من.

[گل] به امید دیدار[گل]

نیک شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ب.ظ

ای بابا اینجا که هنوز آپ نشده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد