فکر میکردم امروز باید روز خوبی باشه، یعنی میخواستم حداقل تلاش خودم رو بکنم که اینجوری باشه. صبح خوشحال و خندان از خواب بیدار شدم و با دقت تر از همیشه آرایش کردم و لباس پوشیدم. با اینکه دوست داشتم امشب رو با ویرگو بگذرونم و شرابی و شامی و این حرفایی ولی چون مامانش پیششه جریان کنسله ولی باز فکر کردم بی خیال، مناسبت ها فقط یه اسمن و میشه هر شبه دیگه ایی هم اینکارا رو کرد. البته هر چند ته دلم اصلا اینطور فکر نمیکنم و آدمی هستم که به شدت برام مهمه که طرف مقابلم حالا نه به اندازه من ولی حداقل اندازه خودش مناسبت های دو نفره رو یادش باشه. با این حال فکر کردم که گیر به خودم ندم و بهش فکر نکنم.
دیروز هم ماشینم رو شسته بودم و صبح کلی حال کردم وقتی رفتم سراغش و دیدم تمیزه و توش بوی خوب میاد. خلاصه همینجوری خوشحال اومدم دفتر و فکر کردم حالا که نمیبینمش یه اس ام اس حداقل براش بزنم. کلی بالا و پایین کردم، فکر کردم چی باشه که اون چیزی که من می خوام بگم رو برسونه و مفید و مختصر هم باشه، بالاخره یه چیزی که به نظر خودم خیلی تاثیر گذار! بود رو براش فرستادم. یعنی اگه کسی این مسج رو برای من میفرستاد از خوشی میمردم!
ولی می دونین ویرگو چیکار کرد؟ هیچی! یعنی حتی یه اوکی خشک و خالی هم برام پس نفرستاد. خوب اینطوری شد که خودم با دستای خودم تر زدم به روزم. از صبح از دست خودم به شدت عصبانیم، از اونم بدم میاد که اینقدر می تونه بی تفاوت باشه و اون مسج براش مثه یه جوک بوده که فقط خوندتش.
خوب تقصیر خوده خرم بود، کاری که بیشتر وقتا میکنم و بدجور میخوره تو پرم. ولی کاش حداقل بعدش آدم میشدم! برای بار هزارم بهم ثابت شد که نباید اون چیزی که توم هست رو واسه کسی رو کنم حتی اگه اون کس نزدیکترینم باشه.
دانلود مستقیم فیلم-گالری+18-کلیپ+موزیک
حالا مطمئنی اس ام اسه رسیده؟! بابا این خطای ایران خودت که بهتر می دونی چقدر قاطین! حتی اگه ریپورتم بده که رسیده شاید باز احتمالش باشه نرسیده!! اول مطمئن شو بعد قصاص کن دختر :)