پنجشنبه و جمعه شلوغی رو گذروندم. پنجشنبه که تا ظهر سرکار بودم و کلی کار داشتم، بعدم با ویرگو باید می رفتیم شیرینی و حلوا واسه چهلم سفارش میدادیم و کارتا رو می دادیم چاپ کنن.بعدم باید می رفتیم خونه مامان ویرگو که باهم بریم پیش باباش ولی ما چون اینجا معطل شدیم اونا رفتن و قرار شد که ما خودمون بریم و اونجا همو ببینیم ولی اینقدر اتوبان شلوغ بود که یه ساعتی طول کشید برسیم کرج. خلاصه وقتی ما رسیدیم هوا تاریک شده بود و یه نم بارونی هم می زد. ولی سرد بود و نمیشد خیلی وایساد، خانواده ویرگو هم رفته بودن. یه کم پیش باباش بودیم و بعد رفتیم سراغ کسی که سنگ و قرار بود درست کنه. سنگش خوشگل شده بود خیلی، ویرگو یه لی آوت تمیز و مرتب داده بود بهشونو روی همون تراشیده بودنش. یه چیز جالب اینه که من هر بار که میرم اونجا بابای ویرگو رو گوشه و کنار میبینم و تقریبا مطمئنم که همیشه حضور داره. بعدم رفتیم خونه مامان ویرگو، من تصمیم داشتم زودتر بگردم ولی دیدم مامانش تنهاست و خود ویرگو هم می خواست بره بیرون گفتم بمونم یه کم پیش مامانش که تنها نباشه. بعدم کم کم بقیه اومدن و تا شام خوردیم و یه کم نشستیم ساعت یک شد. یه مشکلی که من با خونه ویرگو اینا دارم اینه که شامو خیلی دیر می خورن. ما تو خونه خودمون تا ساعت ۸ حتما شام خوردیم و تموم شده ولی خونه مامان ویرگو تا همه جمع بشن و بیان سر شام ساعت ده و نیم یازده شده. منکه همیشه قبل از شام یه چرتی میزنم!
فردا صبحشم رفتیم از دوستم ماشینش و گرفتیم و بردیم خونه مامان ویرگو چون ماشین خودمم اونجا بود، دزدگیر و ضبط و یه سری خرت و پرتاش و می خواستم جا به جا کنم. تا پنج عصر هم گرفتار ماشینا بودیم، بعدم رفتیم خونه ویرگو اینا ناهار خوردیم و من یه چرتی زدم. بازم واسه شام مهمون داشتن. بیچاره مامان ویرگو دائم در حال غذا درست کردنه، هر وعده یه چهار پنج نفری مهمون دارن. بیچاره خستگی توش مونده دیگه. ما هم می خواستیم زود بیایم ولی دیدم مامان ویرگو کار داره موندم یه کم کمکش کردم و شام خوردیم و مثلا خیلی سعی کردیم که زود بیایم بیرون ساعت یازده و نیم موفق شدیم! ماشین ویرگو خونه دوستم بود رفتیم ورش داشتیم و من اومدم خونه و ویرگو هم رفت خونش. حالا رسیدم خونه ساعت یک شبه ماشینو آوردم تو پارکینگ اومدم بالا لباسامو عوض کردم،اومدم بخوابم دیدم سوییچم نیست. هی اینور بگرد اونور بگرد نبود که نبود. رفتیم تو پارکینگ می بینم در ماشین بستست. یعنی سوییچ تو ماشین جا نمونده. یعنی داشتم خل میشدم که یه آدم چقدر میتونه گیج باشه. ده بار کیفمو ریختم بیرون تو جیبای بارونیمو دیدم نبود دیگه. بعد می دونید کجا پیدا شد تو کیفم! من به اینکه اشیا با آدما گاهی لج میکنن خیلی اعتقاد دارم. هزار بار شده که داشتم دنبال یه چیزی میگشتم و پیداش نمیکردم بعد دیدم اون چیزی که می خواستم درست جایی که چند بار گشتم و جلوی چشمم بوده.
به هر حال تا اون شب جمع و جور کردم که بخوابم ساعت دو شد، خوب طبیعیه که دیروز که شنبه بود، اینجا پشت میزم یه سگ خسته و بیحال نشسته بود که هر از چند گاهی پر و پای ملتو به دندون میگرفت تا ظهر که به پیشنهاد دوستم از نایب غذا گرفتیم و خوردیم و فهمیدیم خوشبختانه هنوز دچار افسردگی نشدیم چون با یه غذای خوب حالمون از این رو به اون رو شد.
عصرم هم بعد از کار رفتم کارواش، ویرگو هم ماشینشو آورد که اون بیچاره رو هم بشورن فکر کنم یه سه هفته ایی میشد که ماشینشو نشسته بود، واسه ویرگو وسواسی که هفته ایی دو بار ماشینشو میشوره این یعنی فاجعه! بعدم رفتیم خونه ویرگو و یه شامی خوردیم و من اومدم خونه. امروزم که بارون اومد و یه حالی به ماشینم داد، البته قبل از اونم این گربه ایی که تو پارکینگ ما ولو با دست و پای گلیش همه جای ماشین راه رفته بود. من نمی فهمم به جز ماشین من چهار تا ماشین دیگه تو پارکینگه که رنگاشونم روشنه چرا این گربهه وقتی از خیابون گردی برمیگرده و دست و پاش گلیه میاد و رو ماشینه من میشینه!
سلام
وبلاگ خیلی خوبی دارید برای من باعث افتخاره اگر شما هم مایل به تبادل لینک با سایت من باشید.
اگر مایل بودید سایت من را با عنوان " تالار گفتمان رهپویان ایران " به آدرس www.rahpuyan.ir/index.php و یا " تبادل لینک با رهپویان " به آدرس www.links.rahpuyan.ir لینک کنید و بعد با مراجعه به www.links.rahpuyan.ir از طریق ارسال لینک وبلاگ خود را با هر عنوان و توضیحی به ثبت برسانید. لینک شما حداکثر ظرف 24 ساعت تایید خواهد شد در صورتی که هر دو لینک بالا را در وبلاگ خود قرار دادید آدرس وبلاگ خود را یک بار در لینک های روزانه و یک بار در لینک های ثابت سایت www.links.rahpuyan.ir به ثبت برسانید
متشکرم
وای از خستگی و خواب آلودگی نگو... چقدر ۵شنبه و جمعه شلوغی داشتی؟ من اگر ۵شنبه و جمعه استراحت نکنم کل هفته بعدشو عین سگ میمونم... موفق باشی دوست جونم
می دونی آخه آدم باید ۲ روز تعطیلی داشته باشه که یه روز و استراحت کنه و یه روز هم به تفریح و کار و اینا برسه ولی متاسفانه من پنجشنبه ها باید برم سرکار. توام همینطور :*
این لوسیفر چی بود جریانش؟ همه که باسواد نیستند مرکوری
یه بیسواد هم مثل من پیدا میشه .
به به رستوران نایب. معرکه است
چه گربه شیطونی!
لوسیفر همون گربه بدجنسه ی تو سیندرلا بود، یادت اومد؟ :)
آها حالا فهمیدم