سرما خوردم مثه سگ، حس بویایی و چشاییم که کلا تعطیل شده. یه قطره بینی گذاشتم بغل دستم ساعتی یه بار میچکونم تو بینیم بلکه بتونم نفس بکشم. دیدین آدم سرما میخوره عین بدبختا میشه قیافش.دیروزم نیومدم سرکار. یعنی از صبح هر کار کردم که بتونم از جام بلند شم نشد که نشد. تا ظهر ده بار خواب دیدم بلند شدم اومدم سرکار، باز که چشامو باز کردم دیدم مثه جنازه افتادم با دهان باز دارم خرخر میکنم. فکر کنم تب هم داشتم چون پوست بدنم حساس شده بود و گزگز میکرد. به هر حال الان غیر از کیپ بودن دماغم بقیه چیزا خوبه.
میخوام ماشینمو عوض کنم! یکی از دوستام میخواد ماشینشو بفروشه، چون تمیز و مطمئنه فکر کردم ازش بخرم. چون ماشینه خودمم هنوز سند نزدم، گفتم اینو بگیرم که هم از مدلش بیشتر خوشم میاد هم سالمتره. حالا تو این هفته قطعی میشه.
۲ تا فیلم دیدم در چند روز گذشته. یکیش The Strangersبود، که ترسناکه و محصوله ۲۰۰۸. لیو تیلور بازی میکنه توش، که من جدیدا دیگه خوشم نمیاد ازش. داستان واقعیه و آخرم هم معلوم نمیشه که با چه انگیزه ایی این اتفاقات افتاده. البته کمی تا قسمتی هیجان انگیزه و من چند باری جیغم دراومد ولی کلا فیلم معمولی به حساب میاد و امتیازش تو آی ام دی بی ۶.۳ بود.
اون یکی هم یه کمدی دخترونه بود که به درد عصرای جمعه که آدم غمباد میگیره و احساس بدبختی و تنهایی مفرط میکنه میخوره به اسم Baby Mama. ولی اگه میخواین فیلم خوب ببینین قابل توجه نیکزاد، من فیلم مادیگیلیانی رو شدیدا توصیه می کنم. داستان زندگی مادیگیلیانیه که یه نقاش هم عصر پیکاسو و در پاریس میگذره. یه فیلم دیگه هم که این اواخر دیدم و خوب بود Awake هستش.ساخت سال 2007 و به نظر من هم فیلم خوش ساخت و تمیزییه هم هیجان انگیز و پر کششه.
امروز باز با ویرگو بحثم شد. همش تقصیر من نیست به خدا. خیلی حساس و شکننده شده و به محض اینکه من دهنمو باز میکنم چیزی بگم میگه غر نزن به من. یعنی حتی گوش نمی ده ببینه چی میخوام بگم و دائم میگه موقعیت منو نمیفهمی. ولی از نظر من اینجوری نیست. یعنی دلیلی نمیبینم که اون بخواد به من کم محلی کنه و اینطوری دلش خوش باشه که مثلا به مامانش بیشتر داره میرسه. نمی تونم بگم اندازه اون از این جریان ناراحتم چون نیستم و نمی تونم باشم. من شاید سر جمع 20 بار بابای ویرگو رو دیده بودم ولی اندازه خودم ناراحت و نگرانم. ولی متاسفانه کوچک ترین چیزی که من میگم بحث به حساب میاد و فوری حالت تدافعی میگیره به خودش که موقعیت منو نمیفهمی! البته منم چون این مدت ورزش نرفتم هم وقت خالیم زیاد شده و میشینم هی فکر و خیال میکنم هم یه مقدار زیادی انرژی منفی توم قلمبه شده! دارم سعی میکنم تا جاییکه میشه و می تونم مشکلات و سر و سامون بدم. امروز داشتم چند تا مقاله میخوندم راجع به اینکه چطوری میشه با غم از دست دادن عزیزی کنار اومد و به شرایط نرمال برگشت. متاسفانه ویرگو اصلا راجع به این جریان حرف نمیزنه و من نمی تونم بفهمم تو چه مرحله اییه. هفته دیگه چهلمه و من امیدوارم که بعد از چهل روز یه کم اوضاع و احوال همشون بهتر شه که البته بعیده!
1- میگن این سرماخوردگیه بدجوری اپیدمی شده....دیر یا زود همه میگیرند. من که توی دلم خالی شده چون اولین سالیه که می خوام اصلا سرما نخورم.
2-اتفاقا تعریف این فیلمه رو شنیدم همون مادی نمی دونم چی
چی...نقاش بزرگی بوده حیف که تلفظ اسمش برام سخته! مرسی که سفارش کردی حتما میرم تهیه کنم.
3- مگه میشه دختر و پسری با هم رابطه داشته باشند اما دعواشون نشه؟ .....هر ارتباطی توی دست انداز می افته مرکوری جان. فقط یه خورده صبر می خواد و از خود گذشتگی. بالاخره یکی باید کوتاه بیاد دیگه. مثل همین کنعان آخرش مینا کوتاه اومد. یادته؟ این جور وقتا تحمل آدم هم کم میشه. بنابراین هم به تو هم به وبرگو حق میدم. ولی تو رو جون هر کی دوس داری فکر و خیال رو بذار کنار. هیچی بدتر از این نیست که آدم یه گوشه بشینه بره تو فکرهای اینطوری. اخرش اعصاب خوردیه فقط. نتیجه ای هم عاید آدم نمیشه.
به هر حال تحمل مرگ عزیز سخته. بذار یه مدت وبرگو دلش خوش باشه که داره تنهایی مادرش رو پر می کنه. اما بالاخره اوضاع عوض میشه. راستی ماشین نو مبارک. حالا چی هست؟ ننوشتی یه وقت حسودیمون نشه؟ نترس ما چشممون شور نیست.
میگن، اگه نگرفتی حتما ویتامین ث بخور ظاهرا موثره. ماشینم هاچ بک، البته هنوز نگرفتمش ولی به احتمال زیاد میخرمش، خودم بیشتر از صندوق دار دوسش دارم. مادی روهم حتما ببین، ضرر نمیکنی :)
می دونم تحملش سخته ولی منم فرق عزادار بودن با کم محلی کردن رو میفهمم. مگه اینکه مدل عزاداریش اینطوری باشه!
ای بابا خانم!دور از جون!!سرماخوردم مث سگ چیه :))) بگو سرما خوردم مث یه خانم با شخصیت!!اصن سرما خوردگی بیماریه با کلاسیم هست کلن :))
ماشین هم پیشاپیش مبارک!!
در مورد ویرگو هم خوب طبیعتن هم تو حق داری هم اون... ولی مطمئن باش می گذره مرکوری جان و اینقدر زود دوباره همه چی به حالت نرمال و طبیعی بر می گرده که حتی برای خودتم عجیبه... باید بهش حق بدی... هنوز ۴۰ روز هم نشده! مطمئن باش کم کم همه چی رو می ریزه بیرون و تحلیه می شه و اونوقت تو باید مدام بهش انرژی مثبت تزریق کنی و اون هم به زودی دوباره سرپا می شه و به خودش میاد... فقط کمی دیگه صبر کن :*
آخه اگه قیافه منو می دیدی، می فهمیدی که سگم کممه! تو دماغم که انگار غورباقه گیر کرده هر از چند گاهی یه وغی می زنه. طبیعتا دهنمم بازه تمام مدت. خودت دیگه می دونی چی میگم.
خدا از دهنت بشنوه. راستش خیلی برام مهم نیست که راجع به باباش با من حرف بزنه یا نه! بیشتر برام مهمه که با من خوب بشه، آخه من که باباش نکشتم زبونم لال :)