چند دقیقه پیش برقمون قطع شد و من بیکار شدم. آخه کار امروزم این بود که باید یه چند تا عکس پیدا میکردم و روشون یه کارایی میکردم ولی نمی دونم چی شد که دیگه به سرور وصل نمیشم. همیشه وقتی برق قطع میشد من اینترنت داشتم ولی فکر کنم باز دستورالعمل جدید صادر شده. به هر حال الان همه چی خوبه هم هوا تاریکه هم بارون میاد فقط صدای جیر جیر این یو پی اس رو اعصابه که اونم الان گفتم اومد درستش کرد.
امروز صبح از پارکینگ اومدم بیرون همه چی خوب بود از کوچه هم که اومدم پایین باز همه چی خوب بود رسیدم به خیابون اصلی دیدم دنده دوم جا نمیره.دیروزم البته دنده سه به دو آب هویج می گرفت ولی فکر نمیکردم اینقدر جدی باشه یعنی امروز عصر می خواستم ببرم نشونش بدم بیچاره رو ولی مجبور شدم بگذارمش خونه. اولش لجم گرفته بود ولی بعد فکر کردم خیلی بدم نیست امروز میرم یه چند تا کار کوچیکی روکه خیلی وقت بود می خواستم بکنم و با ماشین نمیشد و میکنم. فقط بدیش اینه که ویرگو هم امروز ماشین نداره و قرار بود من برم دنبالش.
وقتی که من با ویرگو دوست شدم ماشین داشت یعنی اینطوری بگم که اول عاشقه ماشین و سر کچلش شدم تا بعدا که شناختمش و دیدم که بر خلاف قیافه خشن و نامهربونش خیلی دل رحم و مهربونه. داشتم اینو میگفتم که ویرگو ماشین داشت و از زور تنبلی جایی بدون ماشین نمیرفت البته الانم همین طوره. خلاصه آرزو به دل ما موند که یه بار زیر بارونی برفی چیزی دست همو بگیریم مثه این زوجای عاشق طول و عرض ولیعصر و بالا پایین کنیم. البته یه چند باری در حد اینکه صد قدم را بریم تا به سید مهدی برسیم اتفاق افتاده اونم از ذوق آش رشته بوده وگرنه همین طوری محاله. یعنی میگه آدم وقتی میتونه یه جای خلوت که مخصوصه پیاده رویه راه بره واسه چی باید تو دود و سر و صدا وقت بگذرونه. خوب اینو بد نمی گه ولی کیف ولیعصر گردی یه چیز دیگست مخصوصا از تجریش تا پارک ملت. امروزم از اون روزای دو نفرست اگه امکاناتشو که یه یار عاشق پای پیاده روی هست دارین وقت تلف نکنین جا ما رو هم خالی کنین.
راستی تا حالا چای با نارنگی خوردین؟ خیلی خوبه امتحان کنین. اینطوریه که اول باید یه پر نارنگی بذارین دهنتون و یه گاز کوچیک بزنین بعد یه قلپ چای و بقیه نارنگی رو بخورین. مزه چای ترش میگیره خیلی خوبه. من هیچ وقت چای با قند نمی خورم همیشه از حالت دون دون قند آب شده تو دهن بدم اومده واسه همین بیشتر وقتا چاییمو با میوه های مثه گوجه سبز آلبالو نارنگی انار و اینا می خورم . امتحان کنین بد نمیشه.
نمی دونم چرا با اینکه شبا طولانی شده من هیچ کار نمیکنم باز دیروز عصر زود رفتم خونه که مثلا موهامو رنگ کنم و ناخنامو لاک بزنم یه کمی هم کفش و لباسامو مرتب کنم و شستنیها رو بشورم ولی هیچ کدومو نکردم. تنها کار مثبتم این بود که قبل از خواب رفتم یه دوش گرفتم که صبح بتونم یه ربع بیشتر بخوابم. اونم از ترس اینکه صبح زودتر پاشم اینکارو کردم. هزارتا کار نکرده دارم باید برم ابروهامو بردارم از همه بدتر باید برم دندانپزشکی دیگه کلاس ورزشو نگم بهتر دیگه. یه چیزه خیلی جالب من جدیدا روزایی که دلم یه چیزایی می خواد که نمی خورم شبا تا صبح خواب خوردن میبینم. اینقدر خوابم واقعیه که صبحها باید فکر کنم تا یادم بیاد چیزایی که خوردم کدومش واقعی بوده کدومش نبوده. جالبه که تو خواب هم باز وجدان درد میگیرم ولی برام مهم نیست و می خورم! مثلا دیشب یکی از چیزایی که می خوردم شیرینی ناپلئونی بود که اندازه یه کیک مسطتیلیه بزرگ بود و لاش هم موز داشت. حالا در حالت عادی من اصلا موز دوست ندارم ولی دیشبیه خوشمزه بود کلی و وقتی چشمامو باز کردم واقعا احساس میکردم تو دهنمه البته لحاف و بالش و همه متعلقات تختم سر جاش بود یه وقت فکر بد نکین خدای نکرده.
خوب من هر چی چرت و پرت می نویسم برق نمیاد و انقدرم اتاق تاریکه که چشمام داره درد میگیره.برم یه دوری اطراف بزنم ببینم بقیه چیکار میکنن.
راستی الان نزدیکه یه ساعت که می خوام برم دستشویی که فکر میکردم الان که برق نیست آب هم نیست بعد یهو یاد افتاد که مجید جان این برقه که رفته آب هست هنوز خداروشکر. نمی دونین که چقدر خوشحال شدم!
زندگانی چیست گفتا بی خیال
گفتم اصلا گفت می گیریم فال
زندگی شعر است آمد کندر آن
تو یکی برگ سپیدی من زغال
اتفاقا من هم همین مشکل رو دارم.وقتی که با اینترنت دارم کار می کنم و برق بره ....دوباره که بیاد نمی دونم چرا سرور بازی درمیاره و راحت وصل نمیشم!
ماشین پراید بوده دیگه نه؟ ولی انصافا خیل یکم پیش میاد پراید آدم رو سرکار بذاره الکی مثلا یهو وسط راه از حرکت بی افته و.......
این سید مهدی هم که ماشالله در کل ایران شعبه داره.......
ولیعصر گردی؟ وای می میرم برای ولیعصر گردی. جالبه بگم که یه شب رفته بودم داشتم از تجریش برمی گشتم پولم کم بود اونم کی ساعت حدود 10 شب در سرمای وسط بهمن ماه که خیابونا پر از برف بود. ناچار شدم از تجریش تا خود ونک پیاده بیام و از اونجا دیگه ژولم می رسید که سوار تاکسی شم. خونه که رسیدم مادرم کلی دعوام کرد که چرا آژانس نگرفتی؟ می اومد در خونه حساب می کردیم. تعجب کردم چرا به عقل خودم نرسیده بود! اما خب به هر حال اون پیاده روی اون شب من خاطره شد. اما ولیعصر گردی تفریحی ما از میدون ولیعصره تا نهایت پارک ساعی . اما تجریش و پارک ملت برای ما دوره
چای با نارنگی؟ باید تجربه جالبی باشه اما جرات امتحان کردنش رو ندارم فکر کنم آب روغن قاطی می کنم اگه بخورم!
ماشالله مرکوری جان چه تند تند آپ می کنی! نمی رسم همه پست هات رو بخونم. هروقت که کامنت میذاری می فهمم که حتما آپ کردی.
تو تاریکی اینا رو نوشتی؟ پس کامی چطور روشن بوده؟
آره پرایده. بعد دیروز زنگ زدم که ببرمش تعمیرگاه یارو واسه فردا صبح ساعت ۸ وقت داده، فک کن! تو این اوضاع احوال بیکاری اینا خوب سرشون شلوغ ها! چشام شور نیست البته.
دیدی زدم رو دور تند :) آخه دیروز بیکار بودم. کامی هم به یو پی اس وصله، درست میگم دیگه؟ من همیشه یو پی اس و با سی پی یو قاطی میکنم!
مرکوری جانذ چقدر کارهای نکرده ات شبیه منه.... ابروی برنداشته... کلاس ورزش که میخوام برم و هنوز نرفتم ثبت نام... لباسهای جابه جا نشده... دندانپزشکی که از همه بدتره.... نکنه تو منی؟
به نظرم از همه بدتر دندانپزشکیه! من امروز می خوام برم ابروهامو بر دارم، چون ابروام که در میاد بیشتر از همه رو اعصاب خودمه. حتی آرایش هم نمی تونم بکنم. یه موقعی خانمای شاغل رو که ابرواشون دراومده بود یا به خودشون نمی رسیدند و که می دیدم می گفتم وای من امکان نداره بذارم همچین قیافه ایی بشم! ولی الان با اجازت نه کار خونه دارم نه شوهر و بچه ولی زورم میاد این کارا رو بکنم!