این چند وقته خدا رو شکر روزگار بر وفق مراده برعکس پارسال این موقعها. آخه پارسال به خاطر مشکلاتی که تو رابطم با ویرگو داشتم افسار زندگیم بدجور از دستم دررفته بود. پارسال واقعا بدترین سال زندگی من بود از لحاظ احساسی و خیلی خوشحالم که دیگه اثری از اون روزا باقی نمونده. خوب از یه طرفم خوشحالم که با تمام خامی ها و بچه بازیایی که هر جفتمون کردیم بازم تونستیم مدیریت بحران داشته باشیم و از این مرحله هم بگذریم. هر چند که سخت بود ولی جفتمون بزرگ شدیم و جنبه های دیگه ایی از شخصیت هم رو دیدیم. تا قبل از پارسال من و ویرگو خیلی دوستیه هپی هپی با هم داشتیم و هیچ وقت تو ۳ سال گذشتش قهر یا دعوای جدی نکرده بودیم ولی پارسال بود که با تمام سوتفاهمها، دعوا کردنا، لج درآوردنا و ۱۰ بار تا پای تموم کردن رفتن ها فهمیدم که چقدر دوستش دارم و چقدر حاضرم برای بودنش تلاش کنم و چقدر زندگی بدون اون برام بی معناست. چون خودم اون بازی رو شروع کرده بودم تمام مدت عذاب وجدان داشتم و در مایه های خودم کردم که لعنت بر خودم باد و اینا بودم. هنوزم که یاد اون روزا میافتم انگار یکی به قلبم ناخن میکشه واسه همینه که الان هر وقت خوشحالم از بودن با ویرگو و از دیدنش خدا رو شکر میکنم و قدر لحظات خوبو میفهمم. دیگه خیلی کم غر می زنم و گذشتم خیلی زیادتر شده. تمام این جریانات برای من این فایده رو داشت که الان کنترلم در هنگام عصبانیت رو خودم خیلی خیلی بیشتر از پارساله، بسیار کار مشکلیه که در اوج عصبانیت آدم دهنشو ببنده و بتونه فکر کنه و آرامش داشته باشه.البته خومم در حال تمرینم هنوز و دائم باید به خودم یادآوری کنم ولی خوب پیشرفتمم زیاد بوده.
نمی دونم برای چی اینارو نوشتم اینجا چون در حالت عادی حرف زدن راجع به پارسال و مسائل مربوط بهش جز چیزای ممنوعست، من با هیچ کس هنوز نمی تونم راجع بهش حرف بزنم اینقدر که اذیتم میکنه فقط وقتایی که قصد خودآزاری دارم خاطراتو می ریزم بیرون و خودم میشینم وسط، اینقدر توشون می جورم که یه چیزه جدید واسه ناراحت بودن و گریه کردن پیدا کنم اینم فقط تو خلوته خودم اتفاق میافته، آخه گریه کردن جز نیازهای ماهانمه و اگه دلیل جدید براش نداشته باشم باید فلش بک بزنم :) خودم می دونم خلم ولی گریه باعثه جلای قلب و چشمه :)
از گرافیک خبری نیست؟!
منم همین جورم عزیزم گاهی اوقات .
مرکوری جونم نمیشه اینجا برات آدرس خصوصی بذارم . نمی دونم از چه راهی می تونم آدرس رو بهت بدم
مرکوری جان نصف مشکلات روابط مال همینه که نمی شه آدم تو اوج عصبانیت دهنشو ببنده کلی حرفای نامربوط می زنه در حالی که همون لحظه هم می دونه حرفاش بعدن دردسر ساز می شه. اگر تونستی به این حالت غلبه کنی واقعن خوش به حالت! من که خودم خیلی با این مساله مشکل دارم... و بهت تبریک می گم که با مسائل و مشکلات رابطه اتون اینقدر خوب کنار اومدی...
وای من که وقتی عصبانی میشم کاملا می فهمم که خون به مغزم نمی رسه و دارم دری وری می گم:) ولی خوب خیلی سعی می کنم جلوی خودمو بگیرم.