پازل

دیروز یه پست نوشتم ولی این بلاگ اسکای نامرد خوردش منم دیگه حوصلم نیومد دوباره تایپ کنم. ۲ تا اتفاق مهم افتاد در این چند روز گذشته، یکی اینکه رفتم یه جا برای کار صحبت کردم . در نگاه اول که همه چی خوب بود یه جای بزرگ و خیلی شیک با یه عالمه کارمند ( حدود ۷۰ تا) که تقریبا همشون دختر پسرای جوون و باحال بودن. یعنی محیط کار کاملا خوب بود ولی! ولی اینکه ساعت کارش تا ۶ بود و اضافه کاری هم اجباری، پنجشنبه ها اسما تعطیله و میگفتن که خودشون همیشه میرن سرکار. البته حقوقاشون هم بالاست. حالا دارم فکر میکنم راجع بهش. من الان تا ۴ سرکارم و عصرام خالیه راحت به ورزش و زندگیم میرسم ولی اونطوری یه کم سخت میشه. کلا هم آدمی نیستم که خیلی با کار زیاد موافق باشم . شاید اگه جوون تر بودم و بیکار بودم از خدام بود که برم ولی الان با این شرایط و اینکه به هر حال دارم در گوشه دیگر ذهنم به ازدواج هم فکر میکنم بعیده که بتونم خودم رو راضی کنم به این سیستم کار کردن.دوم هم اینکه یه مدت بود دنبال یه ماشین تر و تمیز میگشتم واسه خودم که قیمت و شرایطش با من جور دربیاد. ویرگو دیروز برام یکی پیدا کرد که قرار شد امروز بره ببینه و اگه خوب بود بخرمش :)

هر چند که از رانندگی تو تهران اصلا خوشم نمیاد ولی دیگه شرایط داره جوری میشه که باید ماشین داشته باشم. حالا ببینم چی میشه خبرشو میدم. یکی دو شب پیش هم با ویرگو زود رفتیم خونه که یه پازلی رو که چند وقتی بود داشتیم درستش میکردیم تموم کنیم، در نهایت هم آخرین تیکش رو من گذاشتم که به اسمه خودم تموم شه. حالا قرار شده ویرگو جایزه برام یه عطر بخره. کی قرار گذاشته؟ خوب معلومه خودم، فقط نمی دونم چرا هی یادم میره بهش بگم!  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد