گزارش آخر هفته

خوب متاسفانه این چند روزم گذشت و دوباره برگشتیم به روال معمول زندگی.به من که بد نگذشت یعنی اصلا خوش هم گذشت حتی.سه شنبه رفتم ورزش و بعدشم رفتیم یه کم خرید کردیم واسه فرداش و تا من برسم خونه و کارامو بکنمو بخوابم ساعت نزدیکه 2 شده بود. ویرگوام اصرار داشت که صبح زود را بیفتیم که هم تو ترافیک نمونیم هم اونجا صبحانه بخوریم. خلاصه نتیجه این شد که من ساعت 7 صبح بیدار شدم و زنگ زدم به ویرگو بیدارش کردم و برای ساعت 8:30 حاضر بودم. تا 9 صبر کردم دیدم خبری از ویرگو نیست زنگ زدم بهش میبینم هنوز خوابه! آنچنان غرشی کردم که فکر کنم بیچاره تمام موهای سرش سیخ شد ( البته ویرگو مو نداره یعنی داره ولی با ماشین میزنه یکی از دلایلی که من عاشقش شدم همین کچلیش بود!) خلاصه نیم ساعت بعد ویرگو دم خونمون بود و راهیه کرج شدیم. اتفاقا اتوبانم خلوت بود و کلی زود رسیدیم اینقدر که صاحبخونه هنوز خواب بود و نیومده بود. منم گفتم یکم خودشیرینی کنم و پیشنهاد دادم حالا که روز عیده یه سر بریم به مامانت بزنیم که ویرگو رو هوا زد فکر کنم. رفتیم خدمت مادرشوهر آینده و یه کم نشستیم و ویرگو صبحانه خوردو رفتیم به سمت باغ مورد نظر. اونجام که خوب بود کلی خوراکیای خوشمزه خوردیم و خندیدیم و خوش گذشت. تا اینکه مامان ویرگو زنگ زد که من شام درست کردم شب بیان خونه! راستش من اصلا دلم نمی خواست برم چون خاله ویرگو هم با خانوادش بودن. البته اونا رو من خیلی دوست دارم ولی چون محیط خیلی خانوادگی بود ترجیح می دادم نرم از اونجاییکه حرف من اینطور مواقع خیلی برد و برش! داره رفتم و تا 1 شب هم اونجا بودم. خوب البته اونجام بد نگذشت ولی خوب دیگه عروس اگه ناز نداشته باشه که عروس نیست :)

 تا رسیدم خونه و خوابیدم ساعت نزدیک 2 بود باز. فرداشم تا 12 خوابیدم بعدش مثه بچه های خوب نشستیم با برادرم لاست دیدیم تا شب! پنچشنبه 32 سالگرد ازدواج مامان و بابام بود :) شبم که در کانون گرم خانواده بودم دیگه.جمعه هم ظهر ویرگو اومد دنبالمو رفتیم خونش که فیلم ببینیم. اول از همه من باز یه گردگیری راه انداختم که خدایی نکرده این هفته بدون غرغر تموم نشه :) بعدش که با هم دوست شدیم باز ناهار خوردیمو و فیلم عشق سالهای وبا رو دیدیم که بد نبود صحنه های قشنگی داشت ولی بهتره که آدم قبلش کتابشو خونده باشه. شمام اگه کتابشو نخوندین مثه من بهتره با یه کسی که کتابو خونده فیلم رو ببینین که قسمتای جا افتاده رو از دست ندین.به همین راحتی 3 روز تعطیلیه نازنین تموم شد. به امید روزای تعطیل بیشتر :)

نظرات 1 + ارسال نظر
هپلی یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ http://happali.blogsky.com

سلام همسایه

معلومه که خیلی شیطون میزنی ها !!!!!!!

اول اینکه خیلی ممنون که اومدی و بازدید رو پس دادی

منم اومدم که همین جوری هی بازدید پس بدیم

درضمن وقتی وارد وبلاگت میشی ٬ از اون کنترل پنل سمت راست ٬ جعبه لینک رو انتخاب کن تا بتونی لینک بدی ٬ اگه بازهم مشکلی پیش اومد خبرم کن

من کلا از آرشیتکت ها خوشم میاد ٬ راستی یه وقت خواستی بری مان هنرنو خبرم کن با هم بریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد