تعطیلات

خوب امروز به نظر روز خوبی میاد. از صبح که با یه پسر به غایت زیبا و همچنین آرشیتکت که خیلی شبیه سرخپوستا بود و یه خروار موی بلند و صاف رو سرش داشت جلسه داشتم. اینجور جلسه ها نه تنها که آدمو خسته نمیکنه کلیم باعث تمدد اعصابه. لازم به ذکره که از تمام زوایایی که میشد یارو رو دید زدم، یعنی هر بار که رفتم بیرون و اومدم تو رو یه صندلی نشستم تا خدایی نکرده چیزی از قلم نیفته. ولی واقعا بعضیا هیچ چی کم ندارن از زیبایی. اینم یکی از همین بعضیا بود. از ما که گذشت ایشالا بقیه دوستان حالشو ببرن.

از فردام که تعطیلات شیرین آخر هفته شروع میشه. خوبیش اینه که اینجام واسه اینکه پول ندن و از مرخصیا کم کنن زرت زرت تمام این وسط تعطیلیارو تعطیل میکنن. البته که منم به نوبه خودم دعاگوشون هستم بابت این لطفشون! یعنی من عاشقه روزایی هستم که بقیه باید برن سرکار ولی من نمیرم. به نظرم خیلی کیف میده روزای که همه مجبورن صبح زود پاشن برن کار کنن و تو می تونی تا لنگ ظهر تو رختخوابت چرت بزنی. خیلی دوست داشتم که این آخر هفته رو یه سفر خوب برم ولی حوصله شلوغی جاده ها رو اصلا ندارم. در واقع حوصله شلوغی شمال و گرمای کیش رو ندارم. جای دیگم به فکرم نمیرسه. البته بدم نمیومد یکی از این سفرای کلوت رو امتحان کنم ولی از اونجایی که شبا تو چادر میخوابن و توالتاشونم صحراییه اصلا در حال حاضر نمی تونم بهش حتی فکر کنم. ترجیح می دادم که یه مسافرت خارجه! برم اونم که چون حقوقمو درست و درمون نمیدن فعلا لنگ در هواست. پس نتیجه این میشه که فردا صبح قرار شده مثه بچه آدم پاشیم و با برادر ویرگو و زنش بریم کرج باغ یکی از دوستان. اینم کاریه دیگه.